سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقا جان اینقدر برای مطلب دادن عجله نکنید کسی نمیخونه!!!!!!! (سه شنبه 87/11/29 ساعت 9:34 عصر)

لازم دانستم خدمت عزیزانی که خود را به در و دیوار، آب و آتش می زنند تا در این وبلاگ مطلبی از آنان درج شود، نکته ای را معروض دارم:

این وبلاگ انتقادی است و انتقاد در برابر جایگاه، شخصیت و اندیشه موضوعیت پیدا می کند.

بیل و کلنگ و ابزار، آلات عملیاتی هستند و هر کس که بهره ای کم از عقل برده باشد نسبت به آن انتقادی را بیان نمی دارد.

بنابراین

جوجه کبابتان را میل فرمایید و بخندید و به خودتان سخت نگیرید.





بابا دق کردیم به خدا؟ (سه شنبه 87/11/29 ساعت 9:34 عصر)

خوب امروز مینویسم و در حینش تصمیم میگیرم که چه رنگی واسه نوشتنم انتخاب بکنم.

توی اولین روزهای عضویت زیاد نمینوشم و دلم میخواست تا ببینم عکس العمل سایرین به سایر نوشته ها چیه ولی یادم افتاد که ادی گفته اینجایی تا بیشتر دور هم باشیم برای اینکه نزدیکتر باشیم.

بگم که اون یکی وبلاگ کمافی السابق به کارش ادامه میده و مخصوص پسرکه. ولی اینجا مال خودمه و آشوبهای روزانه. مال خودمه و شادیهای هرهفته ام.

راستی چرا شادی ها توی هفته فقط گهگاهی میان سراغمون ولی وقتی مثلا بعد از یه روز پرکار چشم میندازی به منظره زیبای کوههای جمارون فقط دلخستگیهات یادت میاد؟

خداییش اگه ماها دور هم نبودیم دق میکردم.آخه به کی باید بگم؟





دور نمای شهر آلوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (سه شنبه 87/11/29 ساعت 9:34 عصر)

1

این روزها هوا بد ناجوانمردانه حس آلودگی به خودش گرفته.از فراز گردنه تنباکوئیُ تهران هاله ای از دود به نظر می رسد که ... نه ،ولش کنید.تهران هیچ  به نظر نمی رسد. فقط تابلوی سورئال سیاه و خاکستری ای می ماند که کبودی در گلویش گیر کرده است...و برج میلاد در لا به لای دود و دم و مناقشات روزمره قد برافراشته است و فقط تلاش میکند تا نفس بکشد.

2

شهر از آن بالا نمائی دیگر به خود گرفته. شهر خفه شده، گرفته شده. هنوز در آستانه وارونگی است اما  رنگ پیری گرفته و فرتوت شده است.خوب است که حالا تازه نیمه اول آبان است. خاکستر وارونگی هوا روی شهر پاشیده نشده است هنوز .نه خبری از ستاد بحران است، نه اثری از هیچ اقدامی خداپسندانه!

3

باید سوخت و ساخت در این شهر. بد نیست سری به گردنه تنباکوئی بزنید. خط خطی های تابلوی شهر نمای خاکستری را نگاه کنید و همگام با شاخک های برج میلاد،فقط نفس بکشید.





و من شیطان میشوم!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (سه شنبه 87/11/29 ساعت 9:34 عصر)

در وقتی که این آهن پاره بی روح و بی عقل و بی جان(ساعت) فریاد گذشتن وقت نماز صبح را می کرد،

من بر خواب غفلت اصرار می کردم

 

و روز را با نماز قضا شروع، و سر به بیرون می زنم

و می بینم آنچه را که نباید می دیدم

  می شنوم آنچه را که نباید می شنیدم

  می گویم آنچه را که نباید می گفتم

  می نویسم آنچه را که نباید می نوشتم

  می روم جایی را که نباید می رفتم

 

و نفس جای عقل و دل را می گیرد و می شود فرمانده بدن

 

و شنیدن و گفتن و خفتن و رفتن و نوشتن می شود از بهر غیر خدا

 

و چشم و گوش و زبان و دست و پا می شود از آن شیطان

 

و این چنین بود که من شیطان شدم.





(سه شنبه 87/11/29 ساعت 9:34 عصر)

چند نفر رو می‌شناسم که اتفاقاً خیلی هم باهاشون حال می‌کنم و نوع نگارششون با فحش و ناسزاست. اصلاً بابت همین نوع نگارش خواننده خودشون رو دارن، هیچ مشگلی هم نیست، من اگه حال نمی‌کنم، غلط می‌کنم بخوام بخونمش ولی ... یه دسته هستن فکر می‌کنن این یه نوع (چه جوری بگم) عرض اندام مدرن از یه هویت جدیده که تو دنیای مجازی مُدشده. با چند تا «ایسم» و «لوژی» و اینا که با فحش ناموسی مخلوط می‌شه و ترکیبی هم از نظم و نثر داره، یه مطلب ساده رو رنگ کنی و به جای یه نوشته باکلاس بدی به خورد خواننده ... حیف که گمنامی داره ولی مطمئنم می‌دونین از چی حرف می‌زنم.  

همین‌جا بگم که اینایی که می‌گم دلیل بر این نیست که خودم همه رو رعایت می‌کنم ولی تجاربیه که در طول این مدت کسب کردم و بنظرم خوبه که رعایت بشه تا خواننده‌های بهتر و بیشتری جذب بشن. اینکه من نظرمو بگم تا اینکه هی تز صادر کنم فرق می‌کنه. بعضی‌ها مدام دارن برای دیگران خط و نشون می‌کشن و وای از اون روز که یکی برخلاف نظرشون، تو کامنت‌ها یادداشتی هم بذاره، جنگ هفتاد و دو ملتی پا می‌شه که نگو. بخصوص اگه این موضوع تخصصی هم باشه. مثل اینکه من با این یه نمه سوادم بیام و راجع به موسیقی مدرن تز بدم، بعد که یه استاد موسیقی برام یادداشت انتقادآمیز می‌ذاره، رگ گردنم بزنه بالا که ای آقا این نظر منه و دلم می‌خواد این‌جوری بگم ... دِ نشد دیگه عزیزم!

و اما نکته آخر درمورد کامنت‌دونی خودم. بارها دوستان از باز نذاشتن کامنت‌دونی گله کردن که صدالبته حق با مشتریه :-) فقط یه مطلب و اونم اینکه از اون جایی که بسیار شدیدناک (درسته دیگه؟) اونم اخیراً با این قسمت حال می‌کنم، ترجیح می‌دم همیشه یه اظهارنظری هم راجع به یادداشت‌هاتون داشته باشم. نمی‌دونم چرا ولی فکر می‌کنم باز گذاشتن دائمی کامنت‌ها خیلی ها رو وابداره تا بهرحال یه خطی هم که شده بنویسن و باور کنین یا نه من راضی به این کار نیستم . ترجیح می‌دم وقتی مطلب تموم شد، از ته دلتون یا فحش بدین یا نظر بدین :) نظر‌هاتون هرچی باشه با دقت خونده می‌شه و اینو یه جور احترام می‌دونم به وقت و انرژی که بابت این مسئله بخرج می‌دین و همیشه بهم قوت قلب می‌ده که بدونم به دیوار نخوردم :) برای همین چند کلمه جون می‌دم ... پیشاپیش هزارتا مرسی از همه اونایی که همیشه بهم لطف داشتن و دارن و هم اونایی که با سکوت می‌خونن و بی ردّ پا می‌رن و تعدادشون کم هم نیست. خود من هم برای سال‌های سال از این دست خواننده بودم و خیلی کم پیش می‌اومد که جایی یادداشتی بذارم. خب دیگه اینم یه نوعشه.

و باز در آخر آخر : اینا نظرات شخصیه اینجانبه‌ست و همونجور که من فکر می‌کنم درسته، شاید اصلاً هم نباشه :) شما بخونین تجربه و منم می‌گم اُکی .

درخواست: اگه توی این شبا حال و هوای روحانی بهتون دست داد و حس کردین دریچه قلبتون بیش از هروقت دیگه برای یه راز و نیاز ساده، بازه، یادتون نره یکی این ور اون دریچه بشدت نیازمند اون هواست، پس التماس دعا .





<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدیدها: 27536 بازدید
  • درباره من

  • جک های روز
    سینا محسنیان
    اس ام اس جک یوزارسیف جدید جک ترکی اس ام اس، جک و پیامک عاشقانه، عکس، موبایل، sms
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •